ترجمه: Barbies گهواره. پول برای غذا.
ترجمه: Bratmobile. خوردن خمیر دندان.
ترجمه: چشمان روشن. ام شده است خوردن برای شما.
ترجمه: Cocksuckers. بیرون غذا خوردن در خانه.
ترجمه: Mynci Gorkys تخم. خوردن.
ترجمه: او افسانه است. خوردن کتاب.
ترجمه: این نیش. من کردم شما خوردن از دست من.
ترجمه: جیسون Mraz. بیش از حد مواد غذایی.
ترجمه: بازی های متفرقه کامپیوتر. فرمانده کین -- Youve کردم به خوردن سبزیجات شما.
ترجمه: گروههای متفرقه بدون علامت. Deathmachine -- خوردن احشاء و امعاء شما.
ترجمه: نسبتا کم موس. موش خوردن پنیر.
ترجمه: Ramones. من هر وقت خوردن سبزیجات ، آن را می سازد من به تو فکر میکنم.
ترجمه: روبن. سیب خوردن فقط.
ترجمه: روفوس Wainwright. شام بخورم.
ترجمه: دیگچه. خوردن مرا با خود ببر.
ترجمه: شهری فیلم را دوبله کردن. خوردن من.
ترجمه: تاکها. ناهارخوری.
ترجمه: زیکو های زنجیره ای. مواد غذایی (آلبوم).